سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۶
نوشتن چندش آور تر از تمام بلایای طبیعیست!
من حاضرم در معدنی که هزار و پونصد کیلومتر از این آفتاب لعنتی دور تر است، منفجر شوم؛
اما گولِ این قلمِ هرزه را نخورم.
نوشتن چندش آور تر از تمام بلایای طبیعیست!
من حاضرم در معدنی که هزار و پونصد کیلومتر از این آفتاب لعنتی دور تر است، منفجر شوم؛
اما گولِ این قلمِ هرزه را نخورم.
عشق، پر تنش ترین حال آدمیست، مثل وقتی که حالت تهوع امانت را بریده و هیچ چیز نمی آید... هیچ چیز!
صبح هایی که بیدار میشوم و خستگی هایِ رفع نشده ام به مصداقِ انتظاری وحشتناک برای گره یِ کور جدید روزانه است...