نوشتن!

نوشتن چندش آور تر از تمام بلایای طبیعیست!

من حاضرم در معدنی که هزار و پونصد کیلومتر از این آفتاب لعنتی دور تر است، منفجر شوم؛

اما گولِ این قلمِ هرزه را نخورم.

۰ ۱
و تمام شاپرک ها، در حصار دنده های چپ قلبم؛ امروز برای آخرین بار بال زدند؛ و تمام من را بردند؛ این مرگ قطعیه یک هنرمند با گردن بلوری و دستان بلند و دانه های قرینه بر دستانش است. همینجا، تنها، بی کس و کار، شروع شد نقطه.
آخرین مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان